امروز کنفرانس داشتیم دیشب انواع و اقسام کابوس ها رو دیدم! :)) توی مترو یک نگاهی به پاورم کردم والسلام! به هر نحوی ک بود از رو پاورا خوندم و یکی از گند ترین ارائه هامو انجام دادم که خوب فدای سرم :)) غصه اینم بخورم؟ 


بعد از کلاس زنگ زدم سحر بریم جینگیل مینگیل بخریم که درمونگاهش تموم نشده بود و خودم تنهایی رفتم خرید و یک عالمه چیز میز خریدم.قصد داشتم برم اون سرویس ناهار خوری رو دوباره بررسی کنم اگر خوبه بخریمش که کوله م سنگین بود نتونستم برم :)) داشتم ماژیکامو انتخاب میکردم که یهو اس ام اسش رو دیدم و چشمام مقداری گرد شد :)) خوب هم خنده دار بود هم غیرقابل انتظار! 


یادم رفت ملت کارتمو ببرم و تعویض کنم.اعتبارش تموم شده! برا همین بعد از خرید اون همه چیز یهو موجودیم شد ۴۰تومن پولم نرسید فلش بخرم و اومدم خونه :)) 


تو تاکسی راننده هه آقای مسنی بود که موقع سوار شدن در جواب سلامم میگه سلام دایی جون.بعد دائم توی آینه یک جوری منو نگاه میکنه من اصلا حواسم نبود یهویی چشم تو چشم شدیم و لبخند موذیانه ای زد که نگاهمو سریع برگردوندم.موندم چطور این همه تناقض؟میگه دایی جون! بعد چشم چرونی میکنه.به خواهر زاده خودتم اینطوری نگاه میکنی؟ شرم نمیکنی؟ هیچی دیگه! بدم اومد ازش.تموم مدت حس میکردم دارم خفه میشم :| لعنتی! 


میخواستم برم کتابخونه شیطون باز گولم زد و نرفتم :| همش میگم یک عالمه وقت داری ولش کن .زوده برا درس خوندن :| 


 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها